یک بار دیدی شانسی شانسی بیل گیتس با من دوست شد من و او 2 تا دوست جدا نشدنی اما اگر این رویا ناگهان واقعی شود همه می گویند اخه چطور چنین چیزی امکان دارد سفر به ماه هم غیر ممکن بود اما این سفر انجام شد سلام گیتس حالت چطوره میخواهم با تو دوست شوم اگر افتخار اشنایی می دهید به من چواب دهید چند دقیقه بعد بیل تماس می گیرد و ما با هم دوست می شویم ناگهان مادر می اید همه چیز را خراب می کند و کی گوید مظفر بلند شو چقدر می خوابی. بیا دوستت جعفر اومده منتظرته برین سر کار.