If you want to achieve greatness stop asking for permission آخ چه بگویم از روزهای با تو بودن من اون روزها رو میخوام اون روزهایی که روز بودند و سبهایش شب بود یادته یادته ما 2 نفری دست در دست هم فارغ از دنیا می رفتیم قدم میزدیم با هم ترانه های زیبای عارف رو میخوندیم یادته در گوشهامون همیشه زمزه های عشق بود. همیشه همیشه دلهامون شاد بود یادته فکر رفتن به پاریس در بهترین دانشگاه در دلامون بود اما افسوس که ان دوران با تو بودن زود تموم شد تو رفتی پاریس اما من نتونستم بیا یادته یادته اما باز هم شاد بودیم یادته با هم می رفتیم سرسره بازی یادته بستنی میخوردیم یادته با هم می رفتیم دریا