ماهی های خوشمزه جزیره خوردن داره سفر به جزیره و خاطرات ان در روز اول که وارد جزیره شدم تنها بودم دوستانم نیز قرار بود از تهران از مشهد بیان اما اونها زودتر اومده بودند و چون اون موقع هم گوشی موبایل نبود نمی تونستم به اونها زنگ بزنم بنابراین همینجوری مات و مبهوت در جزیره ایستادم و اینور و اونور رو نگاه می کردم برای من همه اون لحظات زیبا و قشنگ بود باید می رفتم هتلی مسافرخانه ای جایی پیدا می کردم یک ساک یک کیف که همه وسایل مسافرتم داخل ان بود با خودم برده بودم اون موقع ها همه زندگیم خلاصه می شد در همین بیشتر وقتها در سفر بودم. قبل لز لینکه برم اتاقی بگیرم یکی از دوستانم منو دید گفت اوه تو هم اومدی پس جمع ما جمع شد بیا بریم پیش دوستان همه منتظرند تو رو ببینند من هم خوشحال رفتم دیدم دارند ماهی میخورند من هم خوردم گفتند بیشتر بخور اصلا خیلی بخور این تنها چیزی که خیلی فراونه ماهی و موز هست باز هم ماهی خوردم دلم میخواست باز هم بخورم تا اینکه دوستم گفت بلند شو بیا داخل این فریزر رو نگاه کن این همه ماهی رو کی میخواد بخوره پس بخور با اینکه ما 12 نفر بودیم مثل فوتبالیستها باز هم ماهی فراوان بود اون هم چه ماهی های بزرگ و خوشمزه ای.