7 تا سگ دیدم یکی دیگه هم اضافه شد شد 8 تا صبح از خواب ناز بیدار شدم رفتم نانوایی که نان بخرم برای سبحانه هنوز هوا یکمی تاریک بود که پنج دقیق بعدش روشن شد نیمی از راه را رفتم دیدم 7 تا سگ نزدیکم هست نمی دونستم برم جلو یا برگردم عقب در همین لحظه ایستادم دیدم یک ادم داره میاد و سگها هم به اون کاری نداشتندو یکمی ترسم ریخت و رفتم جلوتر تا اینکه دیدم یکنفر دیگه ادم دقیقا نزدیک ان سگها می دود برای ورزش صبحگاهی دیدم سگها به اون هم کاری نداشتند فهمیدم اینها سگهای آدمخوار یا زامبی نیستند بنابراین رفتم نان خریدم اومدم در بین راه یک سگ لنگان لنگان راه میرفت رو دیدم به اون نان دادم خورد هوا بارانب بود و سگ هم خیلی گرسنه بود یک ادم دیگر به من نگاه کرد گویی از حرکتم که به ان سگ ولگرد اما گرسنه غذا دادم خوشش اومد.