جنگ و نبرد موجودات بیگانه فضایی خیالی برای نجات کره زمین در آینده www.armin3d.com
در آینده بسیار نزدیک اولین جنگ بین موجودات ناشناخته فضایی خیالی با زمینیان رخ می دهد آنها موجوداتی هستند
بسیار پیشرفته و غیر قابل تصور آنها ماموران صلح و دوستی هستند و برای نجات سیاراتی که در حال نابودی هستند می آیند این جنگ بیشتر شباهت به نجات حیات دارد تا به جنگ که در چهل سال آینده رخ می دهد
و زمینیان در آن زمان هیچ سلاحی برای مبارزه نخواهند داشت
آنها خیلی راحت همه موجودات کره زمین را در سفینه خود جای می دهند و تصمیم دارند با خود به کرات و سیاره خود ببرند سفینه آنها زیاد بزرگ نیست اما آنها می توانند تمام موجودات کره زمین را کوچک کرده و در سفینه خود جای دهند
و در این جنگ کسی نمی میرد چون نیازی به کشتن نیست فقط یک ساعت طول می کشد و آن زمان هم برای کوچک کردن موجودات بر روی کره زمین است کره زمین در حال نابودی است
وقتی همه را سوار بر سفینه خودشان میکنند
فرمانده و نماینده زمینی ها از فرمانده آنها می پرسد ما را به کجا می برید فرمانده آنها می گوید شما و همه موجوداتی که سیاره آنها در حال نابود شدن است به سیاره امنی می بریم
و مدتی را در آن سیارات مهمان ما هستید بعد از اینکه کره شما و کرات دیگر را تعمیر کردیم شما را بر می گردانیم تا دوباره به حیات خود ادامه دهید
در سفینه موجودات زمینی شاهد دیدن کل موجوداتی که در جهان هستی هستند می بینند
و از این بابت خیلی شگفت زده می شوند
زمینی ها به نسبت خیلی از موجودات سیارات دیگر پیشرفته تر هستند و با چشمان خود میلیاردها حیات دیگر را می بینند
و با خود میگویند شاید تا هزار سال دیگر هم نمی توانستند این همه موجودات و حیات را ببینند
وقتی که زمینیان به کره زمین بر می گردند از دیدن کره زمین به این زیبایی شگفت زده می شوند
همه جا تمیز آب و هوا بسیار عالی
با جنگلهای انبوه به نظر می رسد که کره زمین دوباره از نو متولد شده باشد
و سالهای درازی با هم در صلح و صفا زندگی می کنند و همه مرزها باز می شود و هر کس در هرجایی می رود و هر کس می تواند هر جا زندگی کند بدون محدودیت و هر روز خوشبخت تر از دیروز
و ناگهان توماس از خواب بیدار می شود و با خودش می گوید چه خواب قشنگی وقتی که تلویزیون را روشن می کند گوینده می گوید یک خبر مهم موجودات فضایی به ما حمله کردند توماس همان سفینه ای را می بیند که در خواب دبد و ناگهان می بیند که مادرش دارد به طرفش می آید و کم کم دارد کوچک می شود و به قدری کوچک شده که به سختی می تواند ببیند
وقتی که از پنجره به بیرون نگاه می کند کسی را در خیابان نمی دید داستانهای بیشتر در این سایت خوب www.armin3d.com