این گریه خیلی غمگین بود چرا وقتی داشتم می خواندم خدا چرا عاشق شدم من اون گریه کرد؟ داشتم در
خلوتم می خواندم خدا چرا عاشق شدم من اسیر در به در شدم من تو این دوره
زمونه وای اگر برگرده پیشم براش پروانه می شم از اون جدا نمی شم ناگهان از
پشت سرم یک صدایی اومد با گریه و بغض در گلو مانده می گفت تو را به خدا این
ترانه این شعر را نخوان و من مات و مبهوت ماندم که این ترانه چرا باید
اونو اینقدر پریشان حال کنه تا زمانی که خودم عاشق شدم و درد جدایی از عشق
را با تمام وجودم اخساس کردم و فهمیدم که اون ذر چه حالی بود.