وقتی داری با نور آفتاب در کویر داغ میسوزی باران نمیزاره تو در آفتاب سوزان ذوب بشی و در کویر برهوت که هیچ امیدی نیست ناگهان با یک رعدوبرق باران میریزه و تو کوچولوی من خیس میشی خوب بخواب هیچ کویری با افتاب سوزان نیست که تو رو بسوزونه و از باران هم خبری نیست صبح شده و تو در جنگل سرسبز هستی پر از گلهای رنگارنگ قشنگ به رویاهات فکر کن تو بزودی به رویاهات میرسی و این قصه حقیقت داره