حداقل غم را از من نگیرید شب که میاد می تونم گریه کنم چون اشکهامو کسی نمی
بینه ابرها ببارید کجایی ابر سیاه من خدایا کی تمام میشه سرم درد می کنه
از اندوه غمها همه با هم هستند سرشونو میزارن بر بالین دوششون اما من
غمگینم و غصه می خورم من پر از غصه ام باید تا اخر عمرم انتظار بکشم تا یه
روز بمیرم و به تو برسم یادت میاد انروز از جنگل می گذشتیم؟ با هم قدم
میزدیم می پریدیم می خندیدیم حتی بر روی تنه درختی یادگاری نوشتیم اما الان
ما با هم نیستیم بی تو من چی کنم؟ دلم تک و تنهاست و تو دیگر نیستی تو از
این دنیا رفتی و به قصه ها پیوستی اکنون من در این سن جوانی تا اخرین روز
زندگی ام باید بگریم تا به تو برسم با من ببین اندوه و غم جدایی از تو چه
ها کرد تو نمی دانی من بی تو چقدر سختی می کشم نمی دانی لب های من بوسه
هایی که با هم می دادیم هنوز هم تو رو می خواد نفرین بر این
زندگی نفرین بر هر چی جدایی....